دختر عزیز تر از جانم
سلام مامان جون،دوهفته ای هست که فکرم درگیر سی تی اسکنت شده.خداروشکر ازمایشات خوب بود و فقط جواب تیتر ویتامین د رو اخر هفته می دن چون کیت های مخصوص این ازمایش تموم شده بود.
ذار از روز ازمایش برات بگم گل قشنگم:
چهارشنبه که رفتیم دکتر قرار شد که فرداش بریم برای سی تی و ازمایش.بابایی با سی تی مخالف بود چون نوشته بود با بیهوشی.تا صبح تو اینترنت بودم و در مورد سی تی سرچ می کردم.بابایی هم گاهی میومد و سر می زد بهم.خلاصه تا صبح نخوابیدم.ساعت 5 که بهت شیر دادم دیگه بلند شدم واسه درست کردن سوپت و اماده کردن وسایلت.باید ناشتا می بودی و من خیلی دلم بهت سوخته بود.قرار بود ساعت 8 با فریبا و بابایی بریم ازمایشگاه مسعود تو میرداماد و بعدش سی تی..چه ازمایشگاه شلوغی بود ولی اتاق خونگیری بچه ها خیلی خوشگل بود و اسباب بازی داشت.خیلی گریه کردی ولی بالاخره 3 جات رو سوزن زدن و خونگیری تموم شد.اومدیم تو ماشین.بهت شیر دادم و سرلاک.بابایی زنگ زد که با دکترت حرف بزنه و دوباره مشورت کنه که پیداش نکرد.رفتیم مرکز طبی توی بلوار کساورز.تو با فریبا موندی تو ماشین و من و بابایی رفتیم تو.گفتن بیهوشی فقط یه قطره خواب اوره و سی تی اسکن یه بارش ضرری نداره ولی بازم ما انجام ندادیم.
عصری بابایی با دکترت صحبت کرد و قرار شد که واسه سی تی عجله نکنیم.
جواب ازمایشت رو هم که گرفتیم و بردیم دکتر دید گفت خداروشکر همه چیز خوبه ولی اگه علایم سردرد تکرار شد باید سی تی بشی.خداروشکر که دیگه خبری نیست.مامان جون فکر کنم که بازی می کردی و ما رو اینقدر ترسوندی.
دارو صد هزار بار شکر می کنم که سالمی عزیزم.
الانم داری گریه می کنی و من دیگه می رم....